ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
هر انسانی در کودکی احساس می کند در آینده نقاش بزرگی می شود. فکر میکنم این احساس در همه ما مشترک باشد چون اولین زبان مشترک بین انسان های نخستین نقاشی بر روی دیوار غارها بود .من فکر می کنم اگر میترا در آن زمانها بودبه راحتی می توانست هرچه دلش میخواست را روی هرچیزی ،از دیوار غارها گرفته تا برگ درختان و پوست حیوانات نقاشی کند ..وقتی به دست هایش نگاه می کنم یا موضوعی به او می دهم ،می بینم به راحتی و بدون تکلف و درگیری با موضوع یا محدودیتهای متعارف وبدون استفاده از پاکن نقاشی را شروع می کند و می کشد و این راحتی را به من مربی هم انتقال می دهد .. .
احساس می کنم در نقاشیش زندگی جریان دارد .
این میتراست که درموردش حرف می زدم .
این نقاشی رو برای شرکت در مسابقه نقاشی لیدسیه کشیده.
میترا دیلمی 8 ساله ،از سال 1389 به کانون آمد و ننه خورشید ،او و نقاشی هایش را در وبلاگش معرفی کرد.
سلام / دست مریزاد